دوره جدید دوره افزایش سطح مطالبات و استفاده از همه اشکال مبارزه مسالمت آمیز است. نافرمانی مدنی در اشکال گوناگون کنشی و فعال (active) آن باید جای اعتراض های محدود واکنشی و منفعلانه (passive) را بگیرد. رهبری نظام باید بفهمد که دیگر حس وطن پرستی و دغدغه صلح مخالفین و مردم را نمی توان دستمایه ادامه سیاست های امنیتی و سرکوبگرانه داخلی کرد. آنها باید بفهمند که آن دوران به پایان رسیده است.
ارتجاع عرب و توسعه طلبان ترکیه و افراطیون پاکستان از همه ابزارهای موجود برای پیشگیری از گسترش نفوذ ایران (و نه جمهوری اسلامی) استفاده کرده و می کنند. تروریسم القاعده ای و داعشی نیز یکی از ابزار های مهم آنها در این نبرد است که به سادگی حاضر نیستند که آنها را از دست بدهند.
خوشبختانه سیاست دولت امریکا که سالهای طولانی در این منطقه در گروگان اسرائیل، مرتجعین عرب و ژنرال های افراطی پاکستانی بود، در دوران اخیر ( اوباما – کری ) دارد مسیر جدیدی را تجربه می کند که در این راستا تجدید نظر در مناسبات سیاسی با اسراییل، جنگ با داعش، و تنش زدایی از مناسبات با ایران نوید بخش آینده بهتری در منطقه و بخصوص برای مردم و کشور ماست.
این روزها شاهد نقدهای تنفرآمیزی هستیم از طرف بعضی روشنفکران جوامع اسلامی که خود گرچه تعلق اسلامی و یا مذهبی ندارند ولی در کوره جنگ کثیف مذهبی علیه مسلمانها می دمند و اسلام را منشاء همه جنایت های تروریسی معرفی می کنند.
آقای بارزانی مدتی است که هوس رهبری کل کردهای منطقه به سرش زده و می خواهد در بازی ها بزرگتر شرکت کند و خود را در مقام ریاست کردها در تمام مناطق کردنشین تصور می کند، این تصور بلند پروازانه نه به معنا ی نفهمیدن و یا نادانی ایشان از وضعیت منطقه است. ایشان هم به مانند بسیاری از رهبران سیاسی دیگر در دنیای سیاست از زیاده خواهی ، فرست طلبی ، بلند پروازی به اندازه کافی بهره برده و انگیزه بلند پروازانه ایشان برای استقلال کردستان به عنوان یک کشور جدید در این منطقه شاید تا حدودی محصول قماری است که در نتیجه حمایت کشورقدرتمندی چون اسراییل از ایشان نشات می گیرد.
امروز که به کردستان و پیشرفت هایش در یکی دو دهه گذشته نگاه می کنم، می فهمم که درایت رهبران کرد عراقی که فدرالیسم را برگزیدند و به آن پایبند ماندند و سرنوشت مردم کرد را نه به اهداف بلند پروازنه خود که به پیشرفت و صلح در سایه همکاری برادرانه گره زدند چه کار شگرفی بود و امیدورام که ادمه این انتخاب بتواند الگویی باشد برای همه منطقه پرتنشی که امروز همه ما در ان روز و شب را سپری می کنیم.
چند دقیقه ای در همان محوطه قدم زدم. هر کسی در گوشه ای قدم می زد. دکتر ستاری تقریبا در وسط هواخوری روی یک سکوی سنگی نشسته بود. پاهایش هنوز باند پیچی بود و خسته و فرسوده به نظر می رسید. حالت آدمی را داشت که به او خیانت شده باشد، چشمانش بر خلاف بقیه ما کمتر به دور و بر می پرید و بیشتر به زمین زیر پایش زل زده بود و بنا گوش ها و کناره های صورت و غبغبش بیشتر از گذشته حالت آویزان داشت. به طرف او رفتم
تصور من اما این است که تا حدود زیادی اولا این سیاستها مستقل از هم میتوانند عمل کنند. یعنی ما میتوانیم ببینیم دولت آقای روحانی در سیاست خارجی کاملا پیش برود و سیاست تنشزدایی را در رابطه با مذاکرات هستهای پیش برده و تقابلی که بین ایران و امریکا و کشورهای غربی به طور نسبی وجود دارد را تا اندازه ای تقلیل داده اما در زمینه داخلی کاری جدی انجام ندهد
به نظر می رسد که بازنده اصلی این مذاکرات، اپوزیسیون ایرانی وابسته به غرب است که همه فعالیت و موجودیتش را به تنش موجود میان ایران و امریکا گره زده و ادامه حیاتش در ادامه تحریم های بیشتر برعلیه ایران، تنش بیشتر میان حکومت جمهوری اسلامی ایران با دنیای خارج و احتمال وقوع جنگ است.
چند ماهی باز در همین ایستگاه مرگ در انتظار به سر بردیم. اوائل بهمن ماه بود، ما را به اطلاعات سپاه بردند، همان جایی که همه بچه ها را به دار کشیده بودند. بازجوها همه اش از اعدام حرف می زدند و از ما می خواستند که تنفر نامه بدهیم. کسی نمی دانست چه در کمین ما نشسته بود.
گویا قطار مرگ مدتی بود که متوقف شده و آخرین بار که از وکیل آباد گذشته بود بیشتر از صد نفر از بچه های مجاهدین را با خودش برده بود. ما در این ایستگاه لعنتی اما هنوز در انتظار نشسته بودیم.
آیا غیر از این است که رژیم اسد یک حکومت دیکتاتوری است که قرار است برکنار شود و به جای آن یک نظام نسبتا دمکراتیک جایگزینش گردد؟ اگر هدف این است، آیا جنایتکاران القاعده ای و سلفی هایی که امروز به بدترین اشکال خشونت متوسل شده اند می توانند جایگزین مناسبی برای اسد باشند. آیا آنها که امروز سینه مخالفین خود را دریده و قلب آنها را در مقابل دوربین های تلویزیونی می خورند، قرار است دمکراسی و حقوق بشر را برای مردم در سوریه و منطقه به ارمغان آورند؟
زهی خیال باطل!
به نظر می رسد که پس از فروپاشی حکومت در سوریه که بسیار بغرنج و پرهزینه خواهد بود، آنچه باقی می ماند نه استقرار یک حکومت نسبتا دمکراتیک و نه حتی بازگشت دیکتاتوری دیگر چون اسد، که یک کآنون آتش و خون خواهد بود که برای سالهای طولانی موجبات قتل و خشونت در تمام منطقه بوده و در بهترین حالت به شکل گیری مناطق تحت نفوذ مبدل شده که در هر گوشه ای از این مملکت گروهی جنگ جوی حرفه ای به زور اسلحه و سرکوب و قتل و غارت مردم کنترل گوشه ای از این سرزمین را در اختیار خود می گیرند.
دلم بد جوری گرفته شد . حال و هوایم عوض شده بود. آن روزهای مرگبار و نفرین شده باز سراغم آمده بودند و تک تک چهره های بچه ها جلوی چشمانم در رفت و آمد بودند.
در فیس بوک نوشتم که: "غم عالم به دلم سنگینی می کند وقتی جنایتکارانی چون پورمحمدی را در این مقام ها باز می بینم. انگار که به عمد به قربانیان آن سالها و مردم رنج کشیده ما دهن کجی می کنند." و مقاله ای را آنجا گذاشتم * با این توضیح که "این مطلب را تقریبا ٨ سال پیش نوشتم وقتی که احمدی نژاد اولین کابینه خود را معرفی کرد. متاسفم که باز بار دیگر همین را در مورد کابینه آقای روحانی بگویم. تنها تفاوتش این است که در آن دوره ایشان قرار بود در مصدر وزارت کشور باشد و اینبار او قرار است در مصدر وزارت دادگستری بنشیند. بدبخت مردم ما که جنایتکارانی چون پورمحمدی قرار است پناهگاه داد و دادگستری شان باشد."
شاید به جرات بتوان گفت که این تنها گروهی از آخوندها و یا انجمن های مذهبی چون حجتیه نبودند که با تحریک احساسات دینی مردم مسلمان شیعه آنها را بر علیه هموطنان بهایی تحریک کرده و به جان آنها می انداختند. تحلیل های به اصطلاح روشنفکرانه و تاریخی و استناد به اسناد جعلی و ساختگی و تاریخ سازی های قلابی نیز به شکل دیگری احساسات را تحریک می کرد و به منطق سرکوب کمک می کرد و خشونت وحشاینه و قتل عام و اذیت و آزار بهایی ها را در زرورق مبارزات ضداستعماری، ضد امپریالیستی و ضدصهیونیستی پیچیده و در کنار تحریکات مذهبی توجیه پذیر می کرد
شرکت خود را مشروط به توافق رهبری نکنید. بگذارید رهبری در انتخابات با رای خود توافق و یا مخالفت خود را با شما اعلان کند. به قول خود ایشان، رهبری هم یک رای بیشتر ندارد. برای ایشان بیشتر از یک رای تعبیه نکنید و خود را از حالا در نقش تدارکاتچی و کارگزار بیت قرار ندهید.
موافقت رهبر را به جای رای مردم نگذارید. این رسم زشت را شما باب نکنید.