گویند رمز عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتی است که تقریر می‌‌کنند

رضا فانی یزدی


مجموعه یادداشتها،خاطرات و نوشته های سالهای اخیر


Tuesday, March 30, 2004

جدایی دین از حکومت، و نه از سیاست

ما شهروند کلی و مجرد نداریم. شهروندهای ما انسان هایی هستند با باورهای معین مذهبی و غیر مذهبی، یا تعلقات گوناگون مذهبی. بنابراین نمی توان تصور کرد که یک شهروند در هنگام شرکت در سیاست، باورهای درونی خود را کنار می گذارد. به همین جهت است که در دمکراسی های واقعا موجود کنونی در جهان که بر اساس جدایی دین از حکومت استوار هستند، ممانعتی از حضور و مداخله مذهب و شهروند مذهبی در سیاست را نمی بینیم. احزاب با تمایلات و خواستگاه های مذهبی، به بزرگی احزاب دمکرات مسیحی، بخشی از حضور فعال سیاسی شهروندان را نمایندگی می کنند. اما در حوزه حکومتی، جایی برای تحمیل و پیشبرد حکومت مذهبی، ایدئولوژیک نه تنها باز گذاشته نشده، که تعقیب قانونی نیز به همراه دارد

ادامه مطلب


Wednesday, March 24, 2004

یادش بخیر لعنت آبادیها، اونوقتها که زنده بودند

یک روز قبل از عید 68 آزاد شدم.
بعد از سالها این دفعه با خانواده ام بودم. همه نبودند، از خانواده ده نفری ما، پدرم مرده بود، پنج نفر از برادران و خواهرانم متواری و در مهاجرت بودند. خواهرم و نازلی دختر کوچولوی زیبایش با من سر سفره بودند، اما امین که عاشق نازلی بود، فقط یک بار تونست با دختر کوچولوش سر سفره هفت سین بشینه، وقتی نازلی فقط دوماهش بود. نازلی که یادش نمیاد، امین همه که دیگه نیست. امین هم بعد از هفت سال زندان که اعدام شده بود، مثل دو تا ديگه از برادرهاش.
بعد از تحویل سال 68 رفتم بهشت رضا، یک قطعه بود مال ما لعنت آبادی ها. رفتم که عید رو با بچه ها باشم. خیلی شلوغ نبود، ولی بودند. بعد رفتم توی بقیه قطعه ها، چقدر بهشت رضا آباد شده بود، چه همه قطعه های تازه، یادم افتاد به سخنرانی امام راحل وقتی اومده بود بهشت زهرا، سال 57 رو میگم، می گفت "شاه قبرستانهای ما رو آباد کرده."
عجب!
چقدر جوان پاسدار در بهشت رضا خوابیده بود. بهشت رضا تازه فقط یکی از گورستان های مشهده، خواجه اباصلت، خواجه ربیع، و خواجه مراد هم هستند.

شهر آباد شده بود، گورستانها آبادتر!

ادامه مطلب


Friday, March 05, 2004

اسلام را سياسي کنيد، ولي حکومت را اسلامی نکنيد

بايد به خانه هاي تک تک قربانيان اين فجايع رفت، به درد دل آنها گوش داد، خاطرات آنها را بازنوشت و ننگ و زشتي آنچه را در آن سالها بر جامعه ما رفته است طوري ترسيم کرد که ديگر رغبتي به تکرار آن نباشد. نه کسي رغبت به انتقام کشي داشته باشد و نه کسي جرات و رغبت تکرار آنها را. شما درست مي گوييد، بايد بخشيد، اما نبايد فراموش کرد، و نمي توان فراموش کرد.
چطور مادر بهکيش ها که 5 نفر از فرزندانش را از دست داده است، فراموش کند؟ چگونه مادر و پدر امين که 3 پسرشان را اعدام کردند، فراموش مي کنند؟ چطور کودکان يتيم مي توانند نبود پدران و مادران خود را فراموش کنند وقتي که هرروز جاي پدر و مادر در زندگي آنها خالي است؟
همين گونه خانواده هاي پاسدارهاي ترور شده نيز نمي توانند نبود عزيزانشان را فراموش کنند. پس نگوييد فراموش کنيم، که شدني نيست و نبايد کرد. نبايد کرد چرا که دوباره اتفاق مي افتد. ولي بايد بخشيد که اگر نبخشيم، باز همان فجايع پيش روي ماست.

ادامه مطلب

Page 1 of 1 pages
من هنوزم ز تو آن خاطره‌ام مانده بجا

سوسیالیسم رویایی من ، دفتر اول در کوران مبارزه انقلابی
سوسیالیسم رویایی من ، دفتر دوم دستگیری و بازجویی
سه دهه جدال بی فرجام
نیولیبرالیسم پایان تاریخ یا آغازی دیگر