من هنوزم ز تو آن خاطره‌ام مانده بجا

رضا فانی یزدی


گویند رمز عشق مگویید و نشنوید
مشکل حکایتی است که تقریر می‌‌کنند

گزینه جانبداری از نومحافظه کاری

شیفتگی برخی از فعالین سیاسی ایرانی

طی چند سال گذشته بسیاری از شخصیت‌های سیاسی در ایالات متحده و جهان سیاست امریکا را در منطقه ‏خاورمیانه بطور جدی مورد نقد و سرزنش آشکار قرار داده‌اند. در نتیجه سیاست تقسیم جهان به دو اردوگاه خیر و ‏شر و محور اهریمنی و اهورایی که از جانب نو محافظه کاران حاکم در دستگاه بوش طی چند سال گذشته تبلیغ ‏گردید و بویژه پس از حادثه تروریستی ۱۱ سپتامبر به اوج خود رسید،‌ ایالات متحده درگیر جنگی ویرانگر و ‏بدون پایان شد که تلفات و خسارات بسیاری را برای این کشور و در منطقه به جای گذاشته است.‏

سیاست ادامه جنگ در عراق و احتمال گسترش آن به دیگر کشورها و عدم تمایل رهبری کنونی ایالات متحده به ‏گفتگو و یافتن یک راه حل عملی و معقول برای کنترل بحران کنونی در خاورمیانه موجب شده است که برخی از ‏شخصیت‌های تراز اول سیاسی در ایالات متحده شخصا در مخالفت با این سیاست ها پا پیش گذاشته و علیرغم ‏تمایل دولت بوش به اقداماتی صددرصد در مقابله با این سیاست به گونه ای فعال وارد میدان شده اند. ‏

سفر اخیر آقای کارتر،‌ رئیس جمهوری سابق ایالات متحده به منطقه خاورمیانه و گفتگوی ایشان با رهبران حماس ‏و مصاحبه اخیر ایشان در نقد سیاست دولت اسرائیل و اشاره وی به سیاست های هسته ای اسرائیل و دویست ‏موشک هسته ای این کشور نمودی آشکار از چنین فعالیت‌هایی در مخالفت با سیاست حاکم امریکا است.‏
‏ ‏
درایت سیاسی کارتر

آقای کارتر با شجاعت و درایت سیاسی خود و علیرغم تبلیغات مخالفین جنگ طلب در ایالات متحده به ملاقات ‏رهبران حماس رفت و از سیاست گفتگو برای پایان بخشیدن به بحران منطقه‌ای حمایت کرد. او در این میانه تنها ‏نیست. برژینسکی،‌ مشاور امنیت ملی ایالات متحده در دوران ریاست جمهوری ایشان، سالهاست که مبلغ چنین ‏سیاستی است. کمیسیون بیکر-هامیلتون که بسیاری از کارشناسان درجه یک سیاست ایالات متحده را در خود ‏داشت،‌ در گزارش خود به سنای این کشور که نتیجه ماهها مطالعه در وضع عراق و منطقه خاورمیانه بود، راه ‏حل نظامی را فاقد چشم‌انداز ارزیابی نموده و این گزینه را محتوم به شکست دانست. به توصیه آنها تنها راه برون ‏رفت از بحران کنونی،‌ گزینه سیاسی است که منافع تمامی گروههای درگیر در آن تامین گردد. این هیات عالیرتبه ‏از گفتگو با تمام طرفهای درگیر از جمله مذاکره مستقیم با جمهوری اسلامی ایران حمایت نمود. بسیاری از ‏نمایندگان هر دو مجلس نمایندگان و سنا از هر دو حزب دمکرات و جمهوری خواهان تا به حال بارها و بارها در ‏مصاحبه ها و سخنرانی های خود و در جلسات مشترک با رهبران نظامی بشدت سیاست کنونی ایالات متحده در ‏عراق و منطقه را زیرپرسش برده و از سیاست گفتگو با تمامی طرفهای درگیر در منطقه حمایت می‌کنند. ‏

هر دو کاندیدای ریاست جمهوری حزب دمکرات،‌ سناتور اباما و سناتور کلینتون،‌ در طول ماههای اخیر بشدت ‏سیاست کنونی را مورد حمله قرار داده و وعده داده‌اند که در صورت پیروزی به این سیاست مخرب هرچه زودتر ‏پایان خواهند داد. ‏

امروز دیگر کمتر کسی در امریکا و اروپا است که از چنین سیاستی در منطقه حمایت نماید. این سیاست از جانب ‏اکثریت مطلق سیاستمداران امریکا و اروپا ورشکسته و ویرانگر شناخته شده که بطور جدی در مخالفت با سیاست ‏صلح بوده و برخلاف ادعای رهبری کنونی در امریکا نه تنها به رشد دمکراسی در این منطقه کمترین کمکی ‏نکرده است که به تقویت هرچه بیشتر هیولای بنیادگرایی منجر گردیده است. این سیاست همچنین نه تنها حافظ ‏منافع کشورهای منطقه نبوده که منافع حیاتی امریکا و غرب را در این منطقه استراتژیک با خطر جدی روبرو ‏کرده است. ادامه این سیاست نتیجه‌ای جز تخریب هرچه بیشتر چهره ایالات متحده و شکل گیری یک جنبش ‏تاریخی مقاومت بر علیه این کشور به بار نخواهد آورد. میزان تنفر از این سیاست به گونه ای عمل کرده است که ‏اکثریت مردم در این کشورها امروزه مرتجع ترین شخصیت های سیاسی بنیادگرا را ستایش کرده و رهبری آنها ‏را با دل و جان پذیرفته اند. ‏

هیولای بنیادگرایی

امروز در کمترین تظاهراتی در منطقه است که عکسهای احمدی نژاد،‌ بن لادن،‌ خامنه‌ای،‌ حسن نصرالله،‌ خمینی ‏و مقتدی صدر و دیگر شخصیت‌های بنیادگرای دینی را بتوان نادیده گرفت. پس از هر بمباران و پرتاب موشک ‏اسرائیلی در مناطق فلسطینی و یا در فردای هر درگیری درلبنان،‌ و یا در هر تشییع جنازه‌ای در عراق بر صفحه ‏تلویزیون ها و آنتن خبرگزاری ها شاهد آن هستیم که بر همان دستها و شانه‌هایی که اجساد قربانیان ترور و انفجار ‏و بمباران حمل می‌شود،‌ عکس‌های احمدی‌نژادها و خامنه‌ای ها و بن لادن ها و حسن نصرالله ها نیز بالا رفته اند. ‏

این فقط بخشی از فاجعه سیاستی است که رهبری ایالات متحده در این سالها بر فکر و روح مردم در این کشورها ‏نشانده است. تاثیرات این سیاست مخرب همانگونه که برژینسکی می گوید تا دهه ها در این منطقه باقی خواهد ماند ‏و بیشترین بهای آن را طرفداران نظامهای سکولار و دمکراتیک در این منطقه باید بپردازند. ‏

شیفتگی برخی از فعالین سیاسی ایرانی

با تمام اینها هنوز گروهی از فعالین سیاسی ایرانی بدون کمترین شکی حامی سیاست ‌های کاخ سفید هستند و از ‏ادامه آن دفاع می‌کنند. از نگاه این گروه هر گونه مخالفتی با سیاست رسمی ایالات متحده در این منطقه به معنای ‏دفاع از جمهوری اسلامی و حزب الله لبنان و حماس است. کمترین انتقادی به سیاست امریکا و اسرائیل به حساب ‏جمهوری اسلامی گذاشته شده و حامیان آن سیاست به عوامل جمهوری اسلامی متهم گردیده و در بهترین حالت آنها ‏را لابی جمهوری اسلامی در خارج از کشور بر می شمارند. به نظر این گروه، تایید تمام و کمال سیاست کاخ سفید ‏در منطقه به معنی دفاع از منافع ملی ایرانیان است. به نظر این گروه،‌ تامین صلح،‌ منافع ملی و تحقق دمکراسی ‏در گرو تایید سیاست اسرائیل و ایالت متحده در منطقه بوده و هرگونه انتقادی از این سیاست در مغایرت با تامین ‏منافع ملی،‌ صلح و دمکراسی در ایران و منطقه است.‏
‏ ‏
معیار و محک دفاع از دمکراسی،‌ صلح و منافع ملی‏

معیار و محک این گروه از فعالین سیاسی ایرانی در دفاع از دمکراسی،‌ صلح و منافع ملی، همراهی و تایید ‏سیاست اسرائیل و امریکا در منطقه بویژه در رابطه با ایران است. از نظر این گروه، جهان به مانند همان دوران ‏جنگ سرد به دو دنیای مقابل یکدیگر تقسیم شده اند که حذف یکی لازمه‌ی ادامه حیات دیگری است. اما اینبار ‏تضاد، نه تضاد کار و سرمایه و یا سوسیالیسم و امپریالیسم است. اینبار تضاد میان دو محور شر و خیر،‌ شرارت و ‏نیکی،‌ و اهریمنی و اهورایی است. دو دنیایی که اینبار نه با دیوار سیمانی برلین که با دیوار ایدئولوژی مقدس نو ‏محافظه کاری خیراندیش از دنیای شرارت و اهریمنی بنیادگرایان مسلمان جدا شده،‌ دیواری که تا نهایت عرش بالا ‏رفته و هیچ منفذی در هیچ کجای آن نمی توان سراغ گرفت.‏
‏.‏

دوستان ایرانی ما از آنجا که اهورایی هستند و در پای محور خیر و نیکی خیمه خود را بنا نهاده‌اند و کلام پیامبران ‏نو محافظه کار امریکایی هدایت کننده آنهاست،‌ و کمترین شک و شبهه‌ای بر آن کلام مقدس گناه کبیره‌ای است که ‏سزاوارش زندگی ابدی در دنیای شرارت و اهریمنی است،‌ هرکه را که از کلام مقدس روی برتابد و یا شک و ‏شبهه‌ای بر آن روا دارد را مستوجب عذاب همنشینی با اهریمن می‌دانند. ‌ خاورمیانه امروز از این نظرگاه عرصه ‏جنگ میان خیر و شر،‌ اهریمن و اهورا و مدرنیه و سنت است. ‏

معجزه دین در تاریخ بشر همین است که روشنفکر لائیک و مدعی مدرنیته و عقل‌گرا هنوز منطق پذیرفته شده اش ‏برای توضیح پیچیدگی های سیاست همان منطق اولیه ی خیر و شر و بهشت و جهنمی است. کمترین نقد و شک و ‏شبهه‌ای بر سیاست امریکا با همان منطقی مقابله می شود که رهبران دینی کمترین نقد و شبهه‌ای را در دین به خدا ‏و آفرینش و احکام آن به اتهام شرک مستوجب دوزخ ابدی می دانند. ‏

عقب مانده ترین گزینه‏

جالب تر اینست که بسیاری از این باصطلاح روشنفکران و فعالین سیاسی این روزها در صدد تخطئه ‏شخصیت‌های تراز اول مخالف بوش همچون جیمی کارتر،‌ رئیس جمهور پیشین امریکا و روشنفکران برجسته این ‏کشور چون نئوم چامسکی بر آمده و آنها را ساده لوح،‌ ضعیف،‌ کم مایه و فاقد توانایی لازم برای درک پیچیدگیهای ‏سیاست در دنیای امروز میدانند. این پدیده مرا به یاد دوران انشعاب بزرگ در جنبش جهانی کمونیستی پس از ‏روی کار آمدن خروشچف در کنگره بیستم اتحاد جماهیر شوروی می‌اندازد که بسیاری با اتهام رویزیونیست و ‏تجدیدنظر طلب به او و گرایش نوین در حزب که با گذشته استالینیستی حزب تسویه حساب می‌کرد،‌ رهبری جدید ‏حزب کمونیست شوروی را ترک کرده و درکنار عقب مانده ترین افکار موجود در آن دوران لنگر انداختند و تا ‏پرستش عقب مانده ترین شخصیت ها و مدلهای موجود آن دوران پیش رفته و کعبه آمال خود را در پکنِ چین،‌ پنوم ‏پنِ کامبوج و تیرانای آلبانی بنا نهادند. انورخوجه،‌ کیم ایل سونگ،‌ پل پوت پیامبران آنها شدند و در مقابل تلاش ‏کمونیسم اروپایی و یا سوسیالیسم روسی برای پذیرش تغییرات جدید و بازبینی در انحرافات گذشته آنها را به ‏اتهامات رویزیونیست و انحراف از لنینسم نکوهش نمودند و ادامه ی مارکسیسم را در اندیشه های عقب مانده ‏روستایی مائوتسه دونگ و انورخوجه و پول پوت یافته و راهنمای عمل خود قرار دادند. ‏

شگفتی امروز این است که بیشترین طرفداران ایرانی تئوری های نومحافظه کاران و تقدس و خدشه ناپذیری این ‏تئوری ها عمدتا از طرف همان جماعت وابسته به گروههای چپ ایرانی است که در دوران انشعاب جهانی ‏کمونیسم عقب مانده ترین گرایش را ستایش کرده و دنباله رو آن شدند. همچنانکه در آن زمان کمترین نقدی بر ‏استالینیسم و لنینیسم مجاز نبود، امروز نیز کمترین شبهه‌ای در تئوری های نومحافظه کاری مجاز نیست. اگر آن ‏روز رهبران احزاب کمونیست در نقد تئوری های محافظه کارانه مارکسیستی موجود متهم به اپورتونیست و ‏رویزیونیسم شدند،‌ امروز نیز روشنفکران و سیاستمداران منتقد به تئوری های نومحافظه کارانه به ساده لوحی و ‏افتادن در دام بنیادگرایی مذهبی متهم می شوند. ‏

پدیده بسیار جالبی است که همیشه بخشی از روشنفکران ایرانی در مقابل حادترین مباحث مورد اختلاف جهانی ‏عقب مانده ترین گرایشات را انتخاب می کنند. گزینه جانبداری از نومحافظه کاری در نبرد حاد کنونی میان ‏سیاست نومحافظه کارانه حاکمیت کنونی ایالات متحده و اسرائیل از یک سو و جبهه در حال شکل‌گیری اعتراض ‏جهانی به این سیاست از جانب روشنفکران و سیاستمداران مترقی از سوی دیگر، شباهت عجیبی به گزینه‌ی ‏جانبداری از مائوئیسم در مقابل کمونیسم اروپایی دارد. ‏

متاسفانه هیچکدام از گرایشات چپ ایرانی در آن زمان در انتخاب گزینه سوسیالیستی قادر نبودند که کمونیسم ‏اروپایی را که در زمان خود پیشرفته ترین گزینه بود،‌ برگزینند. اگر کمونیست های اروپایی در آن زمان هیچکدام ‏از دو گزینه موجود سوسیالیسم روسی و یا درک عقب مانده مائوئیستی را بر نتافتند،‌ امروز نیز هیچ دلیلی وجود ‏ندارد که روشنفکر دمکرات و سکولار ایرانی در مقابل سیاست عقب مانده و بنیادگرای رهبری حکومت دینی به ‏تقدس سیاست های مخرب نومحافظه کاران ایالات متحده روی آورد.‏

با احترام
رضا فانی یزدی
يكشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۷ ‏

تعدادی از آخرین یادداشت ها