رضا ÙØ§Ù†ÛŒ یزدی
گویند رمز عشق مگویید و نشنوید
مشکل ØÚ©Ø§ÛŒØªÛŒ است Ú©Ù‡ تقریر می‌‌کنند
آقای معین، به سوال دخترم پاسخ دهید
رضا ÙØ§Ù†ÛŒ یزدی
rezafani@yahoo.com
جمعه ٢٠خرداد ١٣٨٤
دیشب یکی از دوستان خوب ما برای شام آمده بود خونه ما، مثل همیشه باز Ø¨ØØ«â€ŒÙ‡Ø§ شد Ø¨ØØ« سیاست Ùˆ اوضاع ایران. دوستمان Ú¯ÙØª "راستی شنیدین دکتر معین Ú¯ÙØªÙ‡ Ú©Ù‡ تدوین لایØÙ‡ عÙÙˆ عمومی نخستین لایØÙ‡â€ŒØ§ÛŒØ³Øª Ú©Ù‡ برای تØÙ‚Ù‚ راهبرد دولت ÙˆØØ¯Øª ملی به مجلس خواهد برد."
Ùˆ بعد Ú¯ÙØª "رضا، بالاخره برمی‌گردیم، کم‌کم اوضاع داره درست میشه!"
دخترم میترا ØØ§Ù„ا ١٢ سالش شده. یکی دو ماه پیش تولدش بود. همین جا توی امریکا بدنیا آمده، کلاس ششم را تا یک Ù‡ÙØªÙ‡ دیگه تموم می‌کنه، چند سالی است میره کلاس ÙØ§Ø±Ø³ÛŒØŒ اونجا کلاس چهارمه. میترا هنوز ایران را ندیده، خیلی دلش می‌خواد ایران را ببینه، یادمه وقتی Ù¥ سالش بود یکبار Ú©Ù‡ داشتیم از یک منطقه خیلی قشنگ رد می‌شدیم، Ú¯ÙØª "بابا، اینجا شبیه ایرانه!" برام جالب بود، آنقدر ما از ایران تعری٠کرده بودیم Ú©Ù‡ این بچه‌ هرجای قشنگی رو می‌دید، Ùکر می‌کرد شبیه ایرانه. الآن هم خیلی اصرار داره Ú©Ù‡ ایران رو ببینه.
تا چند روز دیگه داریم میریم اروپا، دومین همایش سراسری Ø§ØªØØ§Ø¯ جمهوری‌خواهان رو داریم برگزار می‌کنیم. ÙØ±ØµØªÛŒ شده Ú©Ù‡ مادرم هم از ایران بیاد وببینمش. میترا اصرار داره Ú©Ù‡ می‌خوام با مادربزرگ برگردم ایران. نمی‌دونم Ú†Ù‡ تصویری از ایران داره ولی گویا با تعریÙ‌هایی Ú©Ù‡ ما کردیم، با Ø¨ØØ«â€ŒÙ‡Ø§ÛŒ همیشگی من Ùˆ همسرم Ùˆ دوستان Ùˆ مهمون‌های خونه ما Ú©Ù‡ همه‌اش از اوضاع ایران ØµØØ¨Øª می‌کنند. ظاهرا تصویر جالبی در ذهنش Ø´Ú©Ù„ Ú¯Ø±ÙØªÙ‡. داشتم از دوستم Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯ÙØªÙ… Ú©Ù‡ Ú¯ÙØª "رضا، ØØ§Ù„ا کم‌کم وقتش شده برگردیم. اگه معین انتخاب بشه Ùˆ ØØ±ÙØ´ جدی باشه، میشه Ø±ÙØª." میترا یک Ø¯ÙØ¹Ù‡ پرید وسط ØØ±Ù ما Ùˆ Ú¯ÙØª "بابا، راستی می‌تونیم بریم. همه‌مون می‌تونیم با هم بریم، Ú†Ù‡ خوب!" Ú¯ÙØªÙ… "باباجون، بالاخره میریم."
یک Ø¯ÙØ¹Ù‡ Ú¯ÙØª "بابا، راستی شما چکار کردین Ú©Ù‡ قراره عÙÙˆ بدن Ùˆ شما رو ببخشن؟" بعد خودش به آهستگی Ú¯ÙØª "آره خوب زندان بودین." یک Ú©Ù…ÛŒ Ø±ÙØª توی Ùکر، بعدش Ú¯ÙØª "راستی بابا، Ù…Ú¯Ù‡ تو آزاد نشده بودی، پس چرا باید دوباره شما را عÙÙˆ کنند؟" بعدش Ø±ÙØª نشست جلوی تلویزیون Ùˆ دیگه ØØ±Ù نزد.
ما مدتی Ø¨ØØ« کردیم. سهیلا معتقد بود Ú©Ù‡ ØØ±Ù دکتر معین توهین آمیزه. سهیلا همسرمه، شاگرد اول استان خراسان بود Ùˆ شاگرد سوم کنکور سراسری ایران، ولی دانشگاه راهش ندادند. یک Ù‡ÙØªÙ‡ قبل از اینکه ما ازدواج کنیم، من دستگیر شدم. سهیلا بعد از Ù¢ سال وقتی Ú©Ù‡ ØÚ©Ù… اعدام من برگشت خورد، خیالش Ø±Ø§ØØª شد Ùˆ اومد امریکا. اینجا Ø±ÙØª دانشگاه برکلی Ùˆ دکترای مهندسی برق Ú¯Ø±ÙØª.
وقتی بعد از کشتارهای سال Ù¦Ù§ آیت‌الله خمینی عÙÙˆ عمومی داد Ùˆ از زندان آزاد شدم، چون هیچ امکان کار Ùˆ ØªØØµÛŒÙ„ برام نبود Ùˆ هر Ù‡ÙØªÙ‡ باید Ù…ÛŒâ€ŒØ±ÙØªÙ… دادستانی Ú©Ù‡ خودم رو معرÙÛŒ کنم Ùˆ هربار Ú©Ù‡ Ù…ÛŒâ€ŒØ±ÙØªÙ… مادرم نص٠جون می‌شد، بهمن ماه ٦٨ بود Ú©Ù‡ هشت ماه پس از آزادی از زندان همه خاطره‌هام Ùˆ شور زندگیم Ùˆ بهترین Ø§ØØ³Ø§Ø³Ø§ØªÙ… رو گذاشتم توی لعنت‌آباد‌های ایران پیش اعدام شده‌های هم‌بندم Ùˆ تنهای تنها اومدم به این سر دنیا. تمام غم دنیا رو آوردم برای سهیلا، بعد از این همه سال انتظار، زندگیش‌ رو گذاشت به اشتراک با آدمی Ú©Ù‡ همه خاطره‌هاش از زندان بود Ùˆ اعدام Ùˆ یاد لعنت‌آباد‌های وطن Ùˆ عزیزان از دست Ø±ÙØªÙ‡.
سهیلا داشت Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯ÙØª "معین نباید بگه عÙÙˆ عمومی، چرا عÙÙˆ عمومی؟ Ù…Ú¯Ù‡ ما Ú†Ù‡ کردیم، جز تØÙ…Ù„ رنج Ùˆ ظلم Ùˆ بدبختی. Ú©Ù… عزیز از دست دادیم، ØØ§Ù„ا تازه بدهکاری هم بالا آوردیم. ما ایرانیان برون مرز مرتکب هیچگونه جرمی نشده‌ایم Ú©Ù‡ خواهان عÙÙˆ باشیم. ما در تبعید زندگی می‌کنیم به خاطر دگراندیشی، چرا دکتر معین با Ø·Ø±Ø Ù„Ø§ÛŒØÙ‡ عÙÙˆ مهر مجرمیت رسمی به دگراندیشان می‌زنه، چرا باید از مجلس Ú©Ù‡ بخشی از آنها منشاء ظلم Ùˆ دربدری ما بوده‌اند تقاضای عÙÙˆ عمومی بکنه. تقاضای عÙÙˆ عمومی Ùˆ بردن لایØÙ‡ عÙÙˆ عمومی در واقع چیزی نیست جز صØÙ‡ گذاشتن بر مجرمیت دگراندیشان در تبعید. تازه اگر لایØÙ‡ هم تصویب بشه، آیا دکتر معین امکان تضمین امنیت ما رو در بازگشت به میهن داره؟ وقتی خاتمی در اوج قدرت بود، ØØ¬Ø§Ø±ÛŒØ§Ù† رو ترور کردند Ùˆ آب از آب تکون نخورد! ØØ§Ù„ا این Ú†Ù‡ تعارÙÛŒ است Ú©Ù‡ دکتر معین می‌کنه وقتی Ú©Ù‡ هنوز سازمان‌های اطلاعاتی موازی، دستگاه‌های قضایی موازی، زندانها Ùˆ شکنجه‌گاههای موازی در مملکت ØØªÛŒ از نزدیکان خود او هم نمی‌گذرند. به نظرم ØØ±Ù دکتر معین تعارÙÛŒ توهین‌آمیز به نظر میاد Ú©Ù‡ کاربرد تبلیغاتی داره."
میترا Ú©Ù‡ ظاهرا پای تلویزیون نشسته بود ÛŒÚ©Ø¯ÙØ¹Ù‡ برگشت پیش ما Ùˆ Ú¯ÙØª "مامان مهم نیست، بذار هرچی میخوان بگن، ولی برمی‌گردیم! دلم برای ایران تنگ شده، شما هم Ú©Ù‡ نیاین، من میرم. من با مادر بزرگ برمی‌گردم ایران!" بعد ÛŒÚ©Ø¯ÙØ¹Ù‡ پرسید "بابا، راستی اونهایی Ú©Ù‡ دوستات رو اعدام کردن، ØØ§Ù„ا کجایند؟"
میترا داستان زندگیم رو می‌دونه، بیشتر دوستام رو به اسم می‌شناسه. دوست‌های جدیدم رو نمی‌گم، بچه‌های ایران رو می‌گم. میترا Ùˆ البرز خیلی وقتها ازم می‌خوان Ú©Ù‡ خاطراتم رو براشون تعری٠کنم. البرز پسرمه. اون هم متولد اینجاست، منظورم برکلی است. ١٠سالشه Ùˆ کلاس چهارم انگلیسی Ùˆ همزمان کلاس چهارم ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ رو در مدرسه ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ می‌خونه. اون کمتر از میترا به Ø±ÙØªÙ† به ایران Ùکر می‌کنه ولی هر دوشون از همه‌چیز می‌پرسند. ماجراهای زندان، داستان قتل‌عام‌ها، قصه‌های سلول Ø§Ù†ÙØ±Ø§Ø¯ÛŒØŒ انباری، Ùˆ بازجویی‌ها Ùˆ خلاصه همه جزئیات زندگی منو می‌دونن.
میترا نگران به نظر می‌رسید، Ú¯ÙØª "بابا، راستی اگه اونها هنوز ایران باشند ... اگه برگردی دوباره می‌گیرنت! نمی‌خوام بری زندون، نمی‌خوام اعدامت کنن! اصلا تو Ùˆ مامان نباید برگردین، من تنها میرم، من Ú©Ù‡ کاری نکردم."
باز دوباره Ú¯ÙØª "بابا، اونها ØØ§Ù„ا کجایند؟ راستی اونها رو هیچوقت نینداختن زندون، اونها Ú©Ù‡ اینهمه آدم کشتند چرا کسی دستگیرشون نکرده. راستی چرا خاتمی اونها‌رو Ù†Ú¯Ø±ÙØªØŒ تو Ú©Ù‡ میگی خاتمی آدم خوبیه." میترا Ùˆ البرز هر دو خاتمی رو میشناسند. اول‌ها Ú©Ù‡ خاتمی رو توی تلویزیون ایرانی می‌دیدند، می‌پرسیدند "بابا، این هم آدم بدیه؟" Ú¯ÙØªÙ… "نه بابا، با بقیه ÙØ±Ù‚ می‌کنه، آدم خوبیه."
هنوز میترا نگران بود. ما باز شروع کردیم به ØµØØ¨Øª. شام دیگه ØØ§Ø¶Ø± شده بود. شام رو Ú©Ù‡ خوردیم، بچه‌ها Ø±ÙØªÙ†Ø¯ Ú©Ù‡ بخوابند. میترا هنوز نگران بود. قبل از اینکه بره، Ú¯ÙØª "بابا، راستی اگه معین بیاد، می‌تونیم برگردیم؟" Ú¯ÙØªÙ… "نمی‌دونم." Ú¯ÙØª "چرا بهش ای-میل نمی‌زنی، ازش بپرس!" بعدش Ø±ÙØª Ùˆ خوابید.
ØµØ¨Ø Ú©Ù‡ بلند شد، Ú¯ÙØª "بابا، ای-میل زدی؟"
Ú¯ÙØªÙ… "نه عزیزم، می‌زنم، نگران نباش."
توی راه Ú©Ù‡ می‌بردمش مدرسه، Ú¯ÙØª "راستی، بابا چرا تو Ù¦ سال توی زندان بودی، چکار کرده بودی، با آنها جنگیده بودی؟"
Ú¯ÙØªÙ… "نه عزیزم"
Ú¯ÙØª "پس چرا تورو انداختن زندان؟"
Ú¯ÙØªÙ…"بابا جان، جمهوری اسلامی با بقیه جاهای دنیا ÙØ±Ù‚ می‌کنه!"
باز پرسید "Ù…Ú¯Ù‡ تو امریکا خیلی‌ها مخال٠بوش نیستند، Ù…Ú¯Ù‡ تو Ú©Ù‡ میری برعلیه جنگ عراق تظاهرات می‌کنی، علیه بوش ØØ±Ù می‌زنی، می‌اندازنت زندان؟" Ú¯ÙØªÙ… "نه عزیزم، ولی مملکت ما ÙØ±Ù‚ می‌کنه!"
Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯ÙØª "ما Ú©Ù‡ ایران رو دوست داریم، تو Ùˆ مامان Ú©Ù‡ همه‌اش از ایران می‌گین! معلم‌های کلاس ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ هم میگن، Ùˆ همه دوست‌هامون هم Ú©Ù‡ از ایران میگن، پس چرا شما رو زندان کردن؟ چرا بابای نازلی رو اعدام کردن؟"
نازلی دختر خواهرمه، Ùˆ دختر امین. امین رو بعد از Ù‡ÙØª سال زندان در قتل عام‌های سال Ù¦Ù§ اعدام کردند. اون موقع نازلی هنوز Ù§ سال بیشتر نداشت. ØØ§Ù„ا شده ٢٤ ساله، آلمان زندگی می‌کنه. چند روز دیگه Ú©Ù‡ میریم آلمان می‌بینیمش. بچه‌ها خیلی دوستش دارن.
از ماشین Ú©Ù‡ پیاده‌اش می‌کردم، Ú¯ÙØª "بابا، یادت نره، ای-میل بزنی!"
از دیروز تا ØØ§Ù„ا دیگه نپرسیده، الآن Ø±ÙØªÙ‡ کلاس تئاتر ایرانی. قراره یک نمایش جدید بازی کنند، «شاپرک خانوم»، من هم اینجا نشسته‌ام تا کارشون تموم بشه. نمی‌دونم وقتی برگرده باز می‌پرسه Ú©Ù‡ ای-میل زدم یا نه.
نمی‌دونم جوابش رو چی بدم.
راستی آقای معین، شما چند تا بچه دارین؟
میترا از من می‌پرسه آنهایی Ú©Ù‡ زندانی‌ها رو کشتند، چکارشون کردن، هنوز تو ایرانند، یا ÙØ±Ø§Ø± کردند، چرا دستگیرشون نمی‌کنند؟
آیا زندانی‌ها رو توی کشورهای دیگه هم دسته‌جمعی اعدام می‌کنند؟ آقای معین اگه بیاد، با زندانی‌ها چکار می‌کنه؟
Ú¯ÙØªÙ… "نمی‌دونم."
Ú¯ÙØª "توی ای-میل ازش بپرس."
نمی‌دونم بچه‌های شما هم می‌دونن توی این مملکت Ú†Ù‡ Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ØŸ یا Ú©Ù‡ Ùقط بچه‌های مایند Ú©Ù‡ این سوالات رو می‌کنند. راستی بچه‌های شما می‌دونن توی این سالهای بعد از انقلاب چقدر آدم زندان Ø±ÙØªÙ†Ø¯ØŒ اعدام شدند Ùˆ دربدر شدند، میدونن سال Ù¦Ù§ زندان‌های سیاسی رو بدون دلیل Ùˆ بهانه‌ای قتل عام کردند؟ از شما هیچ‌وقت پرسیدند Ú©Ù‡ بابا، این کارها رو Ú©ÛŒ کرده Ùˆ چرا؟ هیچ وقت از شما پرسیدند Ú©Ù‡ به سر خانواده‌های قتل عام شده‌ها Ú†Ù‡ گذشته؟ ØØ§Ù„ا کجای دنیایند؟ بدون پدر Ùˆ مادر Ùˆ ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ Ú†Ù‡ می‌کنند؟
هیچ وقت بهشون Ú¯ÙØªÛŒÙ† Ú©Ù‡ همین نزدیکی تهرون خودمون یک قبرستون هست Ú©Ù‡ بهش میگن خاوران Ùˆ هزاران جوان بی‌گناه اونجا خوابیدند، تازه خاوران تنها Ú©Ù‡ نیست، ازاین قبرستون‌ها تو همه شهرها هست Ú©Ù‡ بهش میگن «لعنت آباد». راستی هیچ وقت Ùکر کردین Ú©Ù‡ این لعنت آبادها رو Ú©ÛŒ به پا کرد؟ یادم نیست اون موقع وزیر علوم Ùˆ آموزش عالی Ú©ÛŒ بود ولی راستی در دوره وزارت شما هیچوقت آماری Ú¯Ø±ÙØªÛŒØ¯ Ú©Ù‡ چند تا دانشجو، از دانشجوهای این مملکت بعد از انقلاب Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù†Ø¯ زندان Ùˆ چندتاشون اعدام شدند؟
راستی اگر بچه‌های شما بپرسن چرا اون همه زندانی بیگناه رو اون سالها اعدام کردند، شما چی میگین؟
میگین ØÙ‚شون بود Ú©Ù‡ اعدامشون کردند، یا Ú©Ù‡ Ú†ÛŒ میگین؟ هیچوقت توی این همه سال یکبار شد Ú©Ù‡ Ùکر کنید خانواده‌های اینها Ú†Ù‡ می‌کشند؟ بچه‌هاشون Ú†Ù‡ می‌کنند؟ همسران Ùˆ پدران Ùˆ مادران داغدارشون به Ú†Ù‡ نشسته‌اند؟
شد Ú©Ù‡ یکبار هوس‌تون بکنه برین خاوران رو ØØªÛŒ از دوردست نگاه کنین Ùˆ ببینین بخشی از مردم کشور شما هر Ù‡ÙØªÙ‡ توی این گورستون خون گریه می‌کنند؟
ØØ§Ù„ا اگه شما رئیس جمهور بشین، معاونت ØÙ‚وق بشر شما قراره با این داستان چکار کنه؟
آقای معین، شنیدم ناصر Ø²Ø±Ø§ÙØ´Ø§Ù† در اعتصاب غذاست، شنیدم عده زیادی در زندان‌های کشور در اعتصاب غذا بسر می‌برند. شما هم ØØªÙ…ا شنیدید. کاش به اعتراض به این همه بی‌عدالتی اعلام انصرا٠کنید! ØØ§Ù„ا Ú©Ù‡ رهبری به ØØ¶ÙˆØ± شما در انتخابات Ø§ØØªÛŒØ§Ø¬ پیدا کرده، ØØ§Ù„ا Ú©Ù‡ نظام مشروعیت از دست Ø±ÙØªÙ‡ رو با ØØ¶ÙˆØ± شما در بازی انتخابات قراره بازسازی کنه، ØØ§Ù„ا بازی Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ دست شما. وقتی رهبری پای شما رو وسط بازی کشید، بازی انتخابات شد یک بازی جدید. اونها بازی رو با شما شروع کردن Ú©Ù‡ دیگه نمیشه تنهایی ادامه‌اش داد. اونها با وجود شما برنده خواهند شد، شما اگر عقب بکشید، همه بازی به هم خواهد خورد.
به قول خودمون، ریش طر٠دست شماست. ØØ§Ù„ا اگه ØµØØ¨Øª از تشکیل جبهه دمکراسی‌خواهی Ùˆ ØÙ‚وق‌بشر Ùˆ Ù…ÙØ§Ø¯ برنامه تØÙˆÙ„ خواهی شما به قول سهیلا Ùقط تعار٠نیست، تهدید به انصرا٠شما اونها رو مجبور خواهد کرد Ú©Ù‡ بخشی از برنامه شما رو بپذیرند، ØØ§Ù„ا آنها Ù…ØØªØ§Ø¬ ØØ¶ÙˆØ± شما هستند.
بگویید زندانی‌های سیاسی همه رو باید آزاد کرد. بگید انتخابات به تعویق باید Ø¨ÛŒÙØªÙ‡ØŒ بگید شورای نگهبان صلاØÛŒØª نداره Ùˆ باید منØÙ„ بشه. ØØ¯Ø§Ù‚Ù„ ØØ§Ù„ا Ú©Ù‡ شما التزام به همین قانون اساسی دارید، در چارچوب همین قانون ØÚ©Ù… ØÚ©ÙˆÙ…تی بگیرید برای تØÙ‚Ù‚ بخشی از پیش شرط‌های برنامه‌ای Ùˆ معامله امروز رو به ÙØ±Ø¯Ø§ وعده نکنید.
آنها امروز Ù…ØØªØ§Ø¬ شما‌ هستند، ÙØ±Ø¯Ø§ Ú©Ù‡ تدارکاتچی شدید، مجری منویات هستید یا مستعÙÛŒ معترض، یا در انتظار برای پایان صدارت Ùˆ نوشتن نامه ای برای ÙØ±Ø¯Ø§.
تهدید به انصرا٠شما از شرکت در بازی انتخاباتی جدی‌ترین Ø¨ØØ±Ø§Ù† ØÛŒØ§Øª نظام اسلامی خواهد بود. اگر ØªØØµÙ† نمایندگان مجلس ششم کار نکرد، انصرا٠شما Ùˆ شوک سیاسی ØØ§ØµÙ„ از آن ØØ±ÛŒÙ شما رو در موقعیت بسیار ضعیÙÛŒ قرار خواهد داد. آقای معین، جبهه دمکراسی خواهی Ùˆ ØÙ‚وق بشر شما با انصرا٠شما از کارزار بازی انتخاباتی Ùˆ از یک وعده به واقعیت خواهد پیوست.
وقتم دیگه تموم شده، الآن دیگه تمرین تئاترشون تموم شده Ùˆ سروکله شون پیدا میشه. ØØ§Ù„ا می‌تونم به دخترم بگم سوالات رو از آقای معین پرسیدم، منتظر باش شاید تا چند روز دیگه جواب جواب دادند.
جواب دخترم را بدهید.
با آرزوی سلامتی برای شما، همسر Ùˆ ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø§Ù†ØªØ§Ù†ØŒ
رضا ÙØ§Ù†ÛŒ یزدی
--------------
پاسخ دکتر معین
چند روز پيش يكی از دوستان پرينت مطلبی از يك سايت ايرانيان خارج از كشور را برايم آورد كه در آن به دغدغه‌های كودكانه Ùˆ ساده Ùˆ زيبای دختر ١٢ ساله نويسنده مطلب اشاره شده بود. متن خوب Ùˆ تأثيرگذاری بود كه موضوع مهمی را نيز Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒÙƒØ±Ø¯. ديدم بد نيست كه به ØØ±Ùها Ùˆ دغدغه‌های ميترا خانم ١٢ ساله پاسخ دهم، البته با همان نثر Ùˆ زبان يك كودك يا نوجوان. متن زير، نامه‌ای است كه در پاسخ به اين دختر خوب دوازده ساله، نوشته‌ام.
٢٦ خرداد
دختر خوبم، ميترا خانم ÙØ§Ù†ÛŒ يزدی
سلام. Ú¯ÙØª Ùˆ گوهای دردناك Ùˆ پرمعنايت با خانواده را در اينترنت خواندم. شنيدم كه خيلی دوست داری با پدر Ùˆ مادرت برگردی به ايران. بی‌آنكه تو را بشناسم، با خواندن ØØ±Ùهايت اشك در چشمانم نشست. نمی‌دانم پدرت از وطن Ú†Ù‡ Ú¯ÙØªÙ‡ است كه «ايران» برای تو شده اسم همه جاهای قشنگ. در اين ØØ³ من هم با تو شريكم، ولی بايد بدانی كه «ايران» برای همه ما تنها نام يك سرزمين نيست، يك وعده (Promise) هم هست.
من ترديدی ندارم ايرانی كه تو با خيال آن پلك‌های زيبايت را روی هم می‌گذاری Ùˆ می‌خوابی، هنوز آنگونه كه بايد ساخته نشده است. قرار است همه ما بسازيمش. بهتر بگويم: ايران ما به يك ساختمان نيمه‌تمام می‌ماند، با همه باغ‌های دل‌انگيز Ø§Ø·Ø±Ø§ÙØ´ Ùˆ پرنده‌هايی كه روی درختانش آواز می‌خوانند. ايران ما زيبا Ùˆ دوست داشتنی هست، اما نيمه تمام است. ما بايد دوباره بسازيمش.
می‌دانم؛ تو ØÙ‚ داری ترديد كنی، Ùˆ من Ùˆ دوستانم ناگزيريم در عمل به ترديدهای تو پاسخ بدهيم. اما من ايمان دارم كه يك روز همه ابرهای سياه كنار می‌روند Ùˆ آسمان كشورمان دوباره آبی می‌شود Ùˆ پرنده‌های مهاجر برمی‌گردند به آشيانه‌شان. اما اول بايد آن ساختمان را تمام كنيم. آن‌وقت اين ساختمان تازه‌ساز می‌تواند از مهمان‌های عزيزش، بلكه از همه آنهايی كه در آن ØÙ‚ Ùˆ سهمی دارند، آبرومندانه‌تر پذيرايی كند.
لابد تو دختر خوب من، بعضی ساختمان‌های بزرگ نيمه‌ساز را ديده‌ای كه چطور آن را با پرده‌های Ù…ØØ§Ùظ می‌پوشانند تا يك روز مثل يك Ø§ØªÙØ§Ù‚ تازه چهره‌نمايی كند. الان هم كار نوسازی ايران ما همين‌طور است. من در بيانيه خودم Ú¯ÙØªÙ… كه در روز Ù¢Ù§ خرداد «ايرانی تازه» در صندوق‌های رأی ساخته می‌شود. الان هم به تو می‌گويم كه اين ايران تازه می‌تواند قشنگ‌ترين جای دنيا باشد، به همان قشنگی كه تو در خيال‌های زيبايت ساخته‌اي.
لابد پدرت بهت Ú¯ÙØªÙ‡ كه ما مردم ايران در اين صد سال، هربار كه خواسته‌ايم كشورمان را از نو بسازيم، چطور جلويمان را Ú¯Ø±ÙØªÙ‡â€ŒØ§Ù†Ø¯ Ùˆ نگذاشته‌اند. آخرين بارش دوم خرداد Ù§Ù¦ بود. الان هم وقتی بزرگترها می‌گويند Â«Ø§ØµÙ„Ø§ØØ§Øª نيمه‌تمام است» منظورشان يك ساختمان نيمه‌تمام است كه بايد آجر آجرش با دست‌های خودمان ساخته شود. مهم اين است كه همه Ùهميده‌اند ما بايد خودمان كشورمان را بسازيم. من اين تعبير را از جوان‌های ايرانی ياد Ú¯Ø±ÙØªÙ…ØŒ كه بگويم: «دوباره می‌سازمت وطن»
پدرت ØÙ‚ دارد كه عليه بوش ØØ±Ù می‌زند Ùˆ عليه جنگ عراق تظاهرات می‌كند. آخر می‌دانی ميترای عزيز، بوش معتقد است Ùˆ می‌گويد برای آنكه يك عراق تازه يا يك ايران تازه ساخته شود، بايد پيش از آن، اين ساختمان نيمه‌تمام خراب شود Ùˆ زمين آن صا٠و هموار بشود تا روی آن يك ساختمان نو ساخته شود. او هم مثل «بوش»های داخلی می‌خواهد خودش آن بالا Ùكر كند Ùˆ بدون اينكه كسی از او درخواست كرده باشد، به جای ما تصميم بگيرد.
ولی ما در كشورمان صندوق رأی داريم Ùˆ همان‌طور كه رأی می‌دهيم، می‌خواهيم ايران‌مان را با رأی Ùˆ نظر خودمان بسازيم. می‌دانی الان در ايران شعار جوانان نسل سومی چيست؟ آنها هم به رأی دادن تأكيد می‌كنند، هم اعتراض. می‌گويند: «يك برگ رأی، تمام سهم من از دموكراسي؟!» جوانان ايران اين سهم را كاÙÛŒ نمی‌دانند، اما از همين سهم خود هم ØØ§Ø¶Ø± نيستند صرÙنظر كنند. آنها می‌دانند كه همين سهم‌های كوچك آنهاست كه بايد ايران ÙØ±Ø¯Ø§ را بسازد.
می‌بينی ميترا خانم. همه‌چيز را Ú¯ÙØªÙ…ØŒ اما هنوز جواب تو را نداده‌ام كه پرسيده بودی مگر پدرت چه‌كار كرده بود كه به زندانش انداخته بودند، يا چه‌كار كرده بود كه بعد از بيرون آمدن از زندان هم آنقدر اذيتش كردند كه ايران برايش يك زندان بزرگ شد. راستش Ú†Ù‡ بگويم، جوابی ندارم... اما معرو٠است كه آمريكايی‌ها يك ضرب المثلی دارند كه می‌گويد: «ببخش، ولی ÙØ±Ø§Ù…وش نكن!» تو ÙØ±Ø§Ù…وش نكن، ولی نه اينكه چيزی در دلت بماند. اينها را هميشه يادت Ù†Ú¯Ù‡ دار، تا تلخی‌های تاريخ هيچ‌وقت، در هيچ جا Ùˆ به دست هيچ كس، دوباره تكرار نشود. مهم اين است؛ اگر مشكل آينده ØÙ„ شد، از گذشته می‌توان گذشت، می‌توان گذشت كرد.
اما از سؤال تو سخت‌تر، ØØ±ÙÛŒ است كه مادرت درباره «عÙÙˆ عمومی» می‌زند. اگر من عÙÙˆ عمومی را Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒØ±Ø¯Ù…ØŒ نه تنها قصد ناديده Ú¯Ø±ÙØªÙ† Ø¬ÙØ§Ù‡Ø§ÙŠÛŒ را كه بر امثال پدر تو Ø±ÙØªÙ‡ است نداشتم، بلكه با Ù¾Ø°ÙŠØ±ÙØªÙ† اين Ø¬ÙØ§Ù‡Ø§ Ùˆ همدردی با تو Ùˆ پدرت Ùˆ همه كسانی كه مورد Ø¬ÙØ§ قرار Ú¯Ø±ÙØªÙ‡â€ŒØ§Ù†Ø¯ØŒ دلم می‌خواهد راه‌های ØÙ‚وقی مناسب را برای جبران آن Ø¬ÙØ§Ù‡Ø§ هموار كنم. به همين دليل بود كه به دنبال عÙÙˆ عمومی، Ø¨Ù„Ø§ÙØ§ØµÙ„Ù‡ «آشتی ملی» را Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒØ±Ø¯Ù… Ùˆ نام لایØÙ‡ مورد نظر را به «عÙÙˆ عمومی آشتی ملي» تغییر دادم. آشتی كلمه زيبايی است كه شما بچه‌ها بيشتر Ùˆ بهتر از ما بزرگترها به كار می‌بريد Ùˆ Ø±Ø§ØØª تر به آن عمل می‌كنيد.
ميترای عزيز! كاش دعواهای دنيای بزرگترها هم به اندازه شما زودگذر، Ùˆ دوستی‌هايشان به اندازه شما عميق Ùˆ ماندگار باشد. من به شدت اميدوارم كه مردم ايران در روز Ù¢Ù§ خرداد به ميدان بيايند Ùˆ كمك كنند تااين ساختمان نيمه‌تمام را تمام كنيم. Ùقط در اين صورت است كه پاسخ دادن به سؤال مادرت آسان می‌شود. منظورم را Ú¯Ø±ÙØªÙŠØŸ!
ØØ§Ù„ا هميشه چشم به راه تو هستم كه همين روزها، يك روز از راه برسی Ùˆ قدم در قشنگ‌ترين سرزمين دنيا، در ايران، بگذاری.
پدرت - مصطÙÛŒ معين
http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/2174
rezafani@yahoo.com
جمعه ٢٠خرداد ١٣٨٤
دیشب یکی از دوستان خوب ما برای شام آمده بود خونه ما، مثل همیشه باز Ø¨ØØ«â€ŒÙ‡Ø§ شد Ø¨ØØ« سیاست Ùˆ اوضاع ایران. دوستمان Ú¯ÙØª "راستی شنیدین دکتر معین Ú¯ÙØªÙ‡ Ú©Ù‡ تدوین لایØÙ‡ عÙÙˆ عمومی نخستین لایØÙ‡â€ŒØ§ÛŒØ³Øª Ú©Ù‡ برای تØÙ‚Ù‚ راهبرد دولت ÙˆØØ¯Øª ملی به مجلس خواهد برد."
Ùˆ بعد Ú¯ÙØª "رضا، بالاخره برمی‌گردیم، کم‌کم اوضاع داره درست میشه!"
دخترم میترا ØØ§Ù„ا ١٢ سالش شده. یکی دو ماه پیش تولدش بود. همین جا توی امریکا بدنیا آمده، کلاس ششم را تا یک Ù‡ÙØªÙ‡ دیگه تموم می‌کنه، چند سالی است میره کلاس ÙØ§Ø±Ø³ÛŒØŒ اونجا کلاس چهارمه. میترا هنوز ایران را ندیده، خیلی دلش می‌خواد ایران را ببینه، یادمه وقتی Ù¥ سالش بود یکبار Ú©Ù‡ داشتیم از یک منطقه خیلی قشنگ رد می‌شدیم، Ú¯ÙØª "بابا، اینجا شبیه ایرانه!" برام جالب بود، آنقدر ما از ایران تعری٠کرده بودیم Ú©Ù‡ این بچه‌ هرجای قشنگی رو می‌دید، Ùکر می‌کرد شبیه ایرانه. الآن هم خیلی اصرار داره Ú©Ù‡ ایران رو ببینه.
تا چند روز دیگه داریم میریم اروپا، دومین همایش سراسری Ø§ØªØØ§Ø¯ جمهوری‌خواهان رو داریم برگزار می‌کنیم. ÙØ±ØµØªÛŒ شده Ú©Ù‡ مادرم هم از ایران بیاد وببینمش. میترا اصرار داره Ú©Ù‡ می‌خوام با مادربزرگ برگردم ایران. نمی‌دونم Ú†Ù‡ تصویری از ایران داره ولی گویا با تعریÙ‌هایی Ú©Ù‡ ما کردیم، با Ø¨ØØ«â€ŒÙ‡Ø§ÛŒ همیشگی من Ùˆ همسرم Ùˆ دوستان Ùˆ مهمون‌های خونه ما Ú©Ù‡ همه‌اش از اوضاع ایران ØµØØ¨Øª می‌کنند. ظاهرا تصویر جالبی در ذهنش Ø´Ú©Ù„ Ú¯Ø±ÙØªÙ‡. داشتم از دوستم Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯ÙØªÙ… Ú©Ù‡ Ú¯ÙØª "رضا، ØØ§Ù„ا کم‌کم وقتش شده برگردیم. اگه معین انتخاب بشه Ùˆ ØØ±ÙØ´ جدی باشه، میشه Ø±ÙØª." میترا یک Ø¯ÙØ¹Ù‡ پرید وسط ØØ±Ù ما Ùˆ Ú¯ÙØª "بابا، راستی می‌تونیم بریم. همه‌مون می‌تونیم با هم بریم، Ú†Ù‡ خوب!" Ú¯ÙØªÙ… "باباجون، بالاخره میریم."
یک Ø¯ÙØ¹Ù‡ Ú¯ÙØª "بابا، راستی شما چکار کردین Ú©Ù‡ قراره عÙÙˆ بدن Ùˆ شما رو ببخشن؟" بعد خودش به آهستگی Ú¯ÙØª "آره خوب زندان بودین." یک Ú©Ù…ÛŒ Ø±ÙØª توی Ùکر، بعدش Ú¯ÙØª "راستی بابا، Ù…Ú¯Ù‡ تو آزاد نشده بودی، پس چرا باید دوباره شما را عÙÙˆ کنند؟" بعدش Ø±ÙØª نشست جلوی تلویزیون Ùˆ دیگه ØØ±Ù نزد.
ما مدتی Ø¨ØØ« کردیم. سهیلا معتقد بود Ú©Ù‡ ØØ±Ù دکتر معین توهین آمیزه. سهیلا همسرمه، شاگرد اول استان خراسان بود Ùˆ شاگرد سوم کنکور سراسری ایران، ولی دانشگاه راهش ندادند. یک Ù‡ÙØªÙ‡ قبل از اینکه ما ازدواج کنیم، من دستگیر شدم. سهیلا بعد از Ù¢ سال وقتی Ú©Ù‡ ØÚ©Ù… اعدام من برگشت خورد، خیالش Ø±Ø§ØØª شد Ùˆ اومد امریکا. اینجا Ø±ÙØª دانشگاه برکلی Ùˆ دکترای مهندسی برق Ú¯Ø±ÙØª.
وقتی بعد از کشتارهای سال Ù¦Ù§ آیت‌الله خمینی عÙÙˆ عمومی داد Ùˆ از زندان آزاد شدم، چون هیچ امکان کار Ùˆ ØªØØµÛŒÙ„ برام نبود Ùˆ هر Ù‡ÙØªÙ‡ باید Ù…ÛŒâ€ŒØ±ÙØªÙ… دادستانی Ú©Ù‡ خودم رو معرÙÛŒ کنم Ùˆ هربار Ú©Ù‡ Ù…ÛŒâ€ŒØ±ÙØªÙ… مادرم نص٠جون می‌شد، بهمن ماه ٦٨ بود Ú©Ù‡ هشت ماه پس از آزادی از زندان همه خاطره‌هام Ùˆ شور زندگیم Ùˆ بهترین Ø§ØØ³Ø§Ø³Ø§ØªÙ… رو گذاشتم توی لعنت‌آباد‌های ایران پیش اعدام شده‌های هم‌بندم Ùˆ تنهای تنها اومدم به این سر دنیا. تمام غم دنیا رو آوردم برای سهیلا، بعد از این همه سال انتظار، زندگیش‌ رو گذاشت به اشتراک با آدمی Ú©Ù‡ همه خاطره‌هاش از زندان بود Ùˆ اعدام Ùˆ یاد لعنت‌آباد‌های وطن Ùˆ عزیزان از دست Ø±ÙØªÙ‡.
سهیلا داشت Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯ÙØª "معین نباید بگه عÙÙˆ عمومی، چرا عÙÙˆ عمومی؟ Ù…Ú¯Ù‡ ما Ú†Ù‡ کردیم، جز تØÙ…Ù„ رنج Ùˆ ظلم Ùˆ بدبختی. Ú©Ù… عزیز از دست دادیم، ØØ§Ù„ا تازه بدهکاری هم بالا آوردیم. ما ایرانیان برون مرز مرتکب هیچگونه جرمی نشده‌ایم Ú©Ù‡ خواهان عÙÙˆ باشیم. ما در تبعید زندگی می‌کنیم به خاطر دگراندیشی، چرا دکتر معین با Ø·Ø±Ø Ù„Ø§ÛŒØÙ‡ عÙÙˆ مهر مجرمیت رسمی به دگراندیشان می‌زنه، چرا باید از مجلس Ú©Ù‡ بخشی از آنها منشاء ظلم Ùˆ دربدری ما بوده‌اند تقاضای عÙÙˆ عمومی بکنه. تقاضای عÙÙˆ عمومی Ùˆ بردن لایØÙ‡ عÙÙˆ عمومی در واقع چیزی نیست جز صØÙ‡ گذاشتن بر مجرمیت دگراندیشان در تبعید. تازه اگر لایØÙ‡ هم تصویب بشه، آیا دکتر معین امکان تضمین امنیت ما رو در بازگشت به میهن داره؟ وقتی خاتمی در اوج قدرت بود، ØØ¬Ø§Ø±ÛŒØ§Ù† رو ترور کردند Ùˆ آب از آب تکون نخورد! ØØ§Ù„ا این Ú†Ù‡ تعارÙÛŒ است Ú©Ù‡ دکتر معین می‌کنه وقتی Ú©Ù‡ هنوز سازمان‌های اطلاعاتی موازی، دستگاه‌های قضایی موازی، زندانها Ùˆ شکنجه‌گاههای موازی در مملکت ØØªÛŒ از نزدیکان خود او هم نمی‌گذرند. به نظرم ØØ±Ù دکتر معین تعارÙÛŒ توهین‌آمیز به نظر میاد Ú©Ù‡ کاربرد تبلیغاتی داره."
میترا Ú©Ù‡ ظاهرا پای تلویزیون نشسته بود ÛŒÚ©Ø¯ÙØ¹Ù‡ برگشت پیش ما Ùˆ Ú¯ÙØª "مامان مهم نیست، بذار هرچی میخوان بگن، ولی برمی‌گردیم! دلم برای ایران تنگ شده، شما هم Ú©Ù‡ نیاین، من میرم. من با مادر بزرگ برمی‌گردم ایران!" بعد ÛŒÚ©Ø¯ÙØ¹Ù‡ پرسید "بابا، راستی اونهایی Ú©Ù‡ دوستات رو اعدام کردن، ØØ§Ù„ا کجایند؟"
میترا داستان زندگیم رو می‌دونه، بیشتر دوستام رو به اسم می‌شناسه. دوست‌های جدیدم رو نمی‌گم، بچه‌های ایران رو می‌گم. میترا Ùˆ البرز خیلی وقتها ازم می‌خوان Ú©Ù‡ خاطراتم رو براشون تعری٠کنم. البرز پسرمه. اون هم متولد اینجاست، منظورم برکلی است. ١٠سالشه Ùˆ کلاس چهارم انگلیسی Ùˆ همزمان کلاس چهارم ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ رو در مدرسه ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ می‌خونه. اون کمتر از میترا به Ø±ÙØªÙ† به ایران Ùکر می‌کنه ولی هر دوشون از همه‌چیز می‌پرسند. ماجراهای زندان، داستان قتل‌عام‌ها، قصه‌های سلول Ø§Ù†ÙØ±Ø§Ø¯ÛŒØŒ انباری، Ùˆ بازجویی‌ها Ùˆ خلاصه همه جزئیات زندگی منو می‌دونن.
میترا نگران به نظر می‌رسید، Ú¯ÙØª "بابا، راستی اگه اونها هنوز ایران باشند ... اگه برگردی دوباره می‌گیرنت! نمی‌خوام بری زندون، نمی‌خوام اعدامت کنن! اصلا تو Ùˆ مامان نباید برگردین، من تنها میرم، من Ú©Ù‡ کاری نکردم."
باز دوباره Ú¯ÙØª "بابا، اونها ØØ§Ù„ا کجایند؟ راستی اونها رو هیچوقت نینداختن زندون، اونها Ú©Ù‡ اینهمه آدم کشتند چرا کسی دستگیرشون نکرده. راستی چرا خاتمی اونها‌رو Ù†Ú¯Ø±ÙØªØŒ تو Ú©Ù‡ میگی خاتمی آدم خوبیه." میترا Ùˆ البرز هر دو خاتمی رو میشناسند. اول‌ها Ú©Ù‡ خاتمی رو توی تلویزیون ایرانی می‌دیدند، می‌پرسیدند "بابا، این هم آدم بدیه؟" Ú¯ÙØªÙ… "نه بابا، با بقیه ÙØ±Ù‚ می‌کنه، آدم خوبیه."
هنوز میترا نگران بود. ما باز شروع کردیم به ØµØØ¨Øª. شام دیگه ØØ§Ø¶Ø± شده بود. شام رو Ú©Ù‡ خوردیم، بچه‌ها Ø±ÙØªÙ†Ø¯ Ú©Ù‡ بخوابند. میترا هنوز نگران بود. قبل از اینکه بره، Ú¯ÙØª "بابا، راستی اگه معین بیاد، می‌تونیم برگردیم؟" Ú¯ÙØªÙ… "نمی‌دونم." Ú¯ÙØª "چرا بهش ای-میل نمی‌زنی، ازش بپرس!" بعدش Ø±ÙØª Ùˆ خوابید.
ØµØ¨Ø Ú©Ù‡ بلند شد، Ú¯ÙØª "بابا، ای-میل زدی؟"
Ú¯ÙØªÙ… "نه عزیزم، می‌زنم، نگران نباش."
توی راه Ú©Ù‡ می‌بردمش مدرسه، Ú¯ÙØª "راستی، بابا چرا تو Ù¦ سال توی زندان بودی، چکار کرده بودی، با آنها جنگیده بودی؟"
Ú¯ÙØªÙ… "نه عزیزم"
Ú¯ÙØª "پس چرا تورو انداختن زندان؟"
Ú¯ÙØªÙ…"بابا جان، جمهوری اسلامی با بقیه جاهای دنیا ÙØ±Ù‚ می‌کنه!"
باز پرسید "Ù…Ú¯Ù‡ تو امریکا خیلی‌ها مخال٠بوش نیستند، Ù…Ú¯Ù‡ تو Ú©Ù‡ میری برعلیه جنگ عراق تظاهرات می‌کنی، علیه بوش ØØ±Ù می‌زنی، می‌اندازنت زندان؟" Ú¯ÙØªÙ… "نه عزیزم، ولی مملکت ما ÙØ±Ù‚ می‌کنه!"
Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯ÙØª "ما Ú©Ù‡ ایران رو دوست داریم، تو Ùˆ مامان Ú©Ù‡ همه‌اش از ایران می‌گین! معلم‌های کلاس ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ هم میگن، Ùˆ همه دوست‌هامون هم Ú©Ù‡ از ایران میگن، پس چرا شما رو زندان کردن؟ چرا بابای نازلی رو اعدام کردن؟"
نازلی دختر خواهرمه، Ùˆ دختر امین. امین رو بعد از Ù‡ÙØª سال زندان در قتل عام‌های سال Ù¦Ù§ اعدام کردند. اون موقع نازلی هنوز Ù§ سال بیشتر نداشت. ØØ§Ù„ا شده ٢٤ ساله، آلمان زندگی می‌کنه. چند روز دیگه Ú©Ù‡ میریم آلمان می‌بینیمش. بچه‌ها خیلی دوستش دارن.
از ماشین Ú©Ù‡ پیاده‌اش می‌کردم، Ú¯ÙØª "بابا، یادت نره، ای-میل بزنی!"
از دیروز تا ØØ§Ù„ا دیگه نپرسیده، الآن Ø±ÙØªÙ‡ کلاس تئاتر ایرانی. قراره یک نمایش جدید بازی کنند، «شاپرک خانوم»، من هم اینجا نشسته‌ام تا کارشون تموم بشه. نمی‌دونم وقتی برگرده باز می‌پرسه Ú©Ù‡ ای-میل زدم یا نه.
نمی‌دونم جوابش رو چی بدم.
راستی آقای معین، شما چند تا بچه دارین؟
میترا از من می‌پرسه آنهایی Ú©Ù‡ زندانی‌ها رو کشتند، چکارشون کردن، هنوز تو ایرانند، یا ÙØ±Ø§Ø± کردند، چرا دستگیرشون نمی‌کنند؟
آیا زندانی‌ها رو توی کشورهای دیگه هم دسته‌جمعی اعدام می‌کنند؟ آقای معین اگه بیاد، با زندانی‌ها چکار می‌کنه؟
Ú¯ÙØªÙ… "نمی‌دونم."
Ú¯ÙØª "توی ای-میل ازش بپرس."
نمی‌دونم بچه‌های شما هم می‌دونن توی این مملکت Ú†Ù‡ Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ØŸ یا Ú©Ù‡ Ùقط بچه‌های مایند Ú©Ù‡ این سوالات رو می‌کنند. راستی بچه‌های شما می‌دونن توی این سالهای بعد از انقلاب چقدر آدم زندان Ø±ÙØªÙ†Ø¯ØŒ اعدام شدند Ùˆ دربدر شدند، میدونن سال Ù¦Ù§ زندان‌های سیاسی رو بدون دلیل Ùˆ بهانه‌ای قتل عام کردند؟ از شما هیچ‌وقت پرسیدند Ú©Ù‡ بابا، این کارها رو Ú©ÛŒ کرده Ùˆ چرا؟ هیچ وقت از شما پرسیدند Ú©Ù‡ به سر خانواده‌های قتل عام شده‌ها Ú†Ù‡ گذشته؟ ØØ§Ù„ا کجای دنیایند؟ بدون پدر Ùˆ مادر Ùˆ ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ Ú†Ù‡ می‌کنند؟
هیچ وقت بهشون Ú¯ÙØªÛŒÙ† Ú©Ù‡ همین نزدیکی تهرون خودمون یک قبرستون هست Ú©Ù‡ بهش میگن خاوران Ùˆ هزاران جوان بی‌گناه اونجا خوابیدند، تازه خاوران تنها Ú©Ù‡ نیست، ازاین قبرستون‌ها تو همه شهرها هست Ú©Ù‡ بهش میگن «لعنت آباد». راستی هیچ وقت Ùکر کردین Ú©Ù‡ این لعنت آبادها رو Ú©ÛŒ به پا کرد؟ یادم نیست اون موقع وزیر علوم Ùˆ آموزش عالی Ú©ÛŒ بود ولی راستی در دوره وزارت شما هیچوقت آماری Ú¯Ø±ÙØªÛŒØ¯ Ú©Ù‡ چند تا دانشجو، از دانشجوهای این مملکت بعد از انقلاب Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù†Ø¯ زندان Ùˆ چندتاشون اعدام شدند؟
راستی اگر بچه‌های شما بپرسن چرا اون همه زندانی بیگناه رو اون سالها اعدام کردند، شما چی میگین؟
میگین ØÙ‚شون بود Ú©Ù‡ اعدامشون کردند، یا Ú©Ù‡ Ú†ÛŒ میگین؟ هیچوقت توی این همه سال یکبار شد Ú©Ù‡ Ùکر کنید خانواده‌های اینها Ú†Ù‡ می‌کشند؟ بچه‌هاشون Ú†Ù‡ می‌کنند؟ همسران Ùˆ پدران Ùˆ مادران داغدارشون به Ú†Ù‡ نشسته‌اند؟
شد Ú©Ù‡ یکبار هوس‌تون بکنه برین خاوران رو ØØªÛŒ از دوردست نگاه کنین Ùˆ ببینین بخشی از مردم کشور شما هر Ù‡ÙØªÙ‡ توی این گورستون خون گریه می‌کنند؟
ØØ§Ù„ا اگه شما رئیس جمهور بشین، معاونت ØÙ‚وق بشر شما قراره با این داستان چکار کنه؟
آقای معین، شنیدم ناصر Ø²Ø±Ø§ÙØ´Ø§Ù† در اعتصاب غذاست، شنیدم عده زیادی در زندان‌های کشور در اعتصاب غذا بسر می‌برند. شما هم ØØªÙ…ا شنیدید. کاش به اعتراض به این همه بی‌عدالتی اعلام انصرا٠کنید! ØØ§Ù„ا Ú©Ù‡ رهبری به ØØ¶ÙˆØ± شما در انتخابات Ø§ØØªÛŒØ§Ø¬ پیدا کرده، ØØ§Ù„ا Ú©Ù‡ نظام مشروعیت از دست Ø±ÙØªÙ‡ رو با ØØ¶ÙˆØ± شما در بازی انتخابات قراره بازسازی کنه، ØØ§Ù„ا بازی Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ دست شما. وقتی رهبری پای شما رو وسط بازی کشید، بازی انتخابات شد یک بازی جدید. اونها بازی رو با شما شروع کردن Ú©Ù‡ دیگه نمیشه تنهایی ادامه‌اش داد. اونها با وجود شما برنده خواهند شد، شما اگر عقب بکشید، همه بازی به هم خواهد خورد.
به قول خودمون، ریش طر٠دست شماست. ØØ§Ù„ا اگه ØµØØ¨Øª از تشکیل جبهه دمکراسی‌خواهی Ùˆ ØÙ‚وق‌بشر Ùˆ Ù…ÙØ§Ø¯ برنامه تØÙˆÙ„ خواهی شما به قول سهیلا Ùقط تعار٠نیست، تهدید به انصرا٠شما اونها رو مجبور خواهد کرد Ú©Ù‡ بخشی از برنامه شما رو بپذیرند، ØØ§Ù„ا آنها Ù…ØØªØ§Ø¬ ØØ¶ÙˆØ± شما هستند.
بگویید زندانی‌های سیاسی همه رو باید آزاد کرد. بگید انتخابات به تعویق باید Ø¨ÛŒÙØªÙ‡ØŒ بگید شورای نگهبان صلاØÛŒØª نداره Ùˆ باید منØÙ„ بشه. ØØ¯Ø§Ù‚Ù„ ØØ§Ù„ا Ú©Ù‡ شما التزام به همین قانون اساسی دارید، در چارچوب همین قانون ØÚ©Ù… ØÚ©ÙˆÙ…تی بگیرید برای تØÙ‚Ù‚ بخشی از پیش شرط‌های برنامه‌ای Ùˆ معامله امروز رو به ÙØ±Ø¯Ø§ وعده نکنید.
آنها امروز Ù…ØØªØ§Ø¬ شما‌ هستند، ÙØ±Ø¯Ø§ Ú©Ù‡ تدارکاتچی شدید، مجری منویات هستید یا مستعÙÛŒ معترض، یا در انتظار برای پایان صدارت Ùˆ نوشتن نامه ای برای ÙØ±Ø¯Ø§.
تهدید به انصرا٠شما از شرکت در بازی انتخاباتی جدی‌ترین Ø¨ØØ±Ø§Ù† ØÛŒØ§Øª نظام اسلامی خواهد بود. اگر ØªØØµÙ† نمایندگان مجلس ششم کار نکرد، انصرا٠شما Ùˆ شوک سیاسی ØØ§ØµÙ„ از آن ØØ±ÛŒÙ شما رو در موقعیت بسیار ضعیÙÛŒ قرار خواهد داد. آقای معین، جبهه دمکراسی خواهی Ùˆ ØÙ‚وق بشر شما با انصرا٠شما از کارزار بازی انتخاباتی Ùˆ از یک وعده به واقعیت خواهد پیوست.
وقتم دیگه تموم شده، الآن دیگه تمرین تئاترشون تموم شده Ùˆ سروکله شون پیدا میشه. ØØ§Ù„ا می‌تونم به دخترم بگم سوالات رو از آقای معین پرسیدم، منتظر باش شاید تا چند روز دیگه جواب جواب دادند.
جواب دخترم را بدهید.
با آرزوی سلامتی برای شما، همسر Ùˆ ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø§Ù†ØªØ§Ù†ØŒ
رضا ÙØ§Ù†ÛŒ یزدی
--------------
پاسخ دکتر معین
چند روز پيش يكی از دوستان پرينت مطلبی از يك سايت ايرانيان خارج از كشور را برايم آورد كه در آن به دغدغه‌های كودكانه Ùˆ ساده Ùˆ زيبای دختر ١٢ ساله نويسنده مطلب اشاره شده بود. متن خوب Ùˆ تأثيرگذاری بود كه موضوع مهمی را نيز Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒÙƒØ±Ø¯. ديدم بد نيست كه به ØØ±Ùها Ùˆ دغدغه‌های ميترا خانم ١٢ ساله پاسخ دهم، البته با همان نثر Ùˆ زبان يك كودك يا نوجوان. متن زير، نامه‌ای است كه در پاسخ به اين دختر خوب دوازده ساله، نوشته‌ام.
٢٦ خرداد
دختر خوبم، ميترا خانم ÙØ§Ù†ÛŒ يزدی
سلام. Ú¯ÙØª Ùˆ گوهای دردناك Ùˆ پرمعنايت با خانواده را در اينترنت خواندم. شنيدم كه خيلی دوست داری با پدر Ùˆ مادرت برگردی به ايران. بی‌آنكه تو را بشناسم، با خواندن ØØ±Ùهايت اشك در چشمانم نشست. نمی‌دانم پدرت از وطن Ú†Ù‡ Ú¯ÙØªÙ‡ است كه «ايران» برای تو شده اسم همه جاهای قشنگ. در اين ØØ³ من هم با تو شريكم، ولی بايد بدانی كه «ايران» برای همه ما تنها نام يك سرزمين نيست، يك وعده (Promise) هم هست.
من ترديدی ندارم ايرانی كه تو با خيال آن پلك‌های زيبايت را روی هم می‌گذاری Ùˆ می‌خوابی، هنوز آنگونه كه بايد ساخته نشده است. قرار است همه ما بسازيمش. بهتر بگويم: ايران ما به يك ساختمان نيمه‌تمام می‌ماند، با همه باغ‌های دل‌انگيز Ø§Ø·Ø±Ø§ÙØ´ Ùˆ پرنده‌هايی كه روی درختانش آواز می‌خوانند. ايران ما زيبا Ùˆ دوست داشتنی هست، اما نيمه تمام است. ما بايد دوباره بسازيمش.
می‌دانم؛ تو ØÙ‚ داری ترديد كنی، Ùˆ من Ùˆ دوستانم ناگزيريم در عمل به ترديدهای تو پاسخ بدهيم. اما من ايمان دارم كه يك روز همه ابرهای سياه كنار می‌روند Ùˆ آسمان كشورمان دوباره آبی می‌شود Ùˆ پرنده‌های مهاجر برمی‌گردند به آشيانه‌شان. اما اول بايد آن ساختمان را تمام كنيم. آن‌وقت اين ساختمان تازه‌ساز می‌تواند از مهمان‌های عزيزش، بلكه از همه آنهايی كه در آن ØÙ‚ Ùˆ سهمی دارند، آبرومندانه‌تر پذيرايی كند.
لابد تو دختر خوب من، بعضی ساختمان‌های بزرگ نيمه‌ساز را ديده‌ای كه چطور آن را با پرده‌های Ù…ØØ§Ùظ می‌پوشانند تا يك روز مثل يك Ø§ØªÙØ§Ù‚ تازه چهره‌نمايی كند. الان هم كار نوسازی ايران ما همين‌طور است. من در بيانيه خودم Ú¯ÙØªÙ… كه در روز Ù¢Ù§ خرداد «ايرانی تازه» در صندوق‌های رأی ساخته می‌شود. الان هم به تو می‌گويم كه اين ايران تازه می‌تواند قشنگ‌ترين جای دنيا باشد، به همان قشنگی كه تو در خيال‌های زيبايت ساخته‌اي.
لابد پدرت بهت Ú¯ÙØªÙ‡ كه ما مردم ايران در اين صد سال، هربار كه خواسته‌ايم كشورمان را از نو بسازيم، چطور جلويمان را Ú¯Ø±ÙØªÙ‡â€ŒØ§Ù†Ø¯ Ùˆ نگذاشته‌اند. آخرين بارش دوم خرداد Ù§Ù¦ بود. الان هم وقتی بزرگترها می‌گويند Â«Ø§ØµÙ„Ø§ØØ§Øª نيمه‌تمام است» منظورشان يك ساختمان نيمه‌تمام است كه بايد آجر آجرش با دست‌های خودمان ساخته شود. مهم اين است كه همه Ùهميده‌اند ما بايد خودمان كشورمان را بسازيم. من اين تعبير را از جوان‌های ايرانی ياد Ú¯Ø±ÙØªÙ…ØŒ كه بگويم: «دوباره می‌سازمت وطن»
پدرت ØÙ‚ دارد كه عليه بوش ØØ±Ù می‌زند Ùˆ عليه جنگ عراق تظاهرات می‌كند. آخر می‌دانی ميترای عزيز، بوش معتقد است Ùˆ می‌گويد برای آنكه يك عراق تازه يا يك ايران تازه ساخته شود، بايد پيش از آن، اين ساختمان نيمه‌تمام خراب شود Ùˆ زمين آن صا٠و هموار بشود تا روی آن يك ساختمان نو ساخته شود. او هم مثل «بوش»های داخلی می‌خواهد خودش آن بالا Ùكر كند Ùˆ بدون اينكه كسی از او درخواست كرده باشد، به جای ما تصميم بگيرد.
ولی ما در كشورمان صندوق رأی داريم Ùˆ همان‌طور كه رأی می‌دهيم، می‌خواهيم ايران‌مان را با رأی Ùˆ نظر خودمان بسازيم. می‌دانی الان در ايران شعار جوانان نسل سومی چيست؟ آنها هم به رأی دادن تأكيد می‌كنند، هم اعتراض. می‌گويند: «يك برگ رأی، تمام سهم من از دموكراسي؟!» جوانان ايران اين سهم را كاÙÛŒ نمی‌دانند، اما از همين سهم خود هم ØØ§Ø¶Ø± نيستند صرÙنظر كنند. آنها می‌دانند كه همين سهم‌های كوچك آنهاست كه بايد ايران ÙØ±Ø¯Ø§ را بسازد.
می‌بينی ميترا خانم. همه‌چيز را Ú¯ÙØªÙ…ØŒ اما هنوز جواب تو را نداده‌ام كه پرسيده بودی مگر پدرت چه‌كار كرده بود كه به زندانش انداخته بودند، يا چه‌كار كرده بود كه بعد از بيرون آمدن از زندان هم آنقدر اذيتش كردند كه ايران برايش يك زندان بزرگ شد. راستش Ú†Ù‡ بگويم، جوابی ندارم... اما معرو٠است كه آمريكايی‌ها يك ضرب المثلی دارند كه می‌گويد: «ببخش، ولی ÙØ±Ø§Ù…وش نكن!» تو ÙØ±Ø§Ù…وش نكن، ولی نه اينكه چيزی در دلت بماند. اينها را هميشه يادت Ù†Ú¯Ù‡ دار، تا تلخی‌های تاريخ هيچ‌وقت، در هيچ جا Ùˆ به دست هيچ كس، دوباره تكرار نشود. مهم اين است؛ اگر مشكل آينده ØÙ„ شد، از گذشته می‌توان گذشت، می‌توان گذشت كرد.
اما از سؤال تو سخت‌تر، ØØ±ÙÛŒ است كه مادرت درباره «عÙÙˆ عمومی» می‌زند. اگر من عÙÙˆ عمومی را Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒØ±Ø¯Ù…ØŒ نه تنها قصد ناديده Ú¯Ø±ÙØªÙ† Ø¬ÙØ§Ù‡Ø§ÙŠÛŒ را كه بر امثال پدر تو Ø±ÙØªÙ‡ است نداشتم، بلكه با Ù¾Ø°ÙŠØ±ÙØªÙ† اين Ø¬ÙØ§Ù‡Ø§ Ùˆ همدردی با تو Ùˆ پدرت Ùˆ همه كسانی كه مورد Ø¬ÙØ§ قرار Ú¯Ø±ÙØªÙ‡â€ŒØ§Ù†Ø¯ØŒ دلم می‌خواهد راه‌های ØÙ‚وقی مناسب را برای جبران آن Ø¬ÙØ§Ù‡Ø§ هموار كنم. به همين دليل بود كه به دنبال عÙÙˆ عمومی، Ø¨Ù„Ø§ÙØ§ØµÙ„Ù‡ «آشتی ملی» را Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒØ±Ø¯Ù… Ùˆ نام لایØÙ‡ مورد نظر را به «عÙÙˆ عمومی آشتی ملي» تغییر دادم. آشتی كلمه زيبايی است كه شما بچه‌ها بيشتر Ùˆ بهتر از ما بزرگترها به كار می‌بريد Ùˆ Ø±Ø§ØØª تر به آن عمل می‌كنيد.
ميترای عزيز! كاش دعواهای دنيای بزرگترها هم به اندازه شما زودگذر، Ùˆ دوستی‌هايشان به اندازه شما عميق Ùˆ ماندگار باشد. من به شدت اميدوارم كه مردم ايران در روز Ù¢Ù§ خرداد به ميدان بيايند Ùˆ كمك كنند تااين ساختمان نيمه‌تمام را تمام كنيم. Ùقط در اين صورت است كه پاسخ دادن به سؤال مادرت آسان می‌شود. منظورم را Ú¯Ø±ÙØªÙŠØŸ!
ØØ§Ù„ا هميشه چشم به راه تو هستم كه همين روزها، يك روز از راه برسی Ùˆ قدم در قشنگ‌ترين سرزمين دنيا، در ايران، بگذاری.
پدرت - مصطÙÛŒ معين
http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/2174
Next entry: واقعیت و پیامدهای جنگ هسته‌ای
Previous entry: اکبر گنجی، شهید جمهوریت